طاها

طاها جان تا این لحظه 10 سال و 7 ماه و 9 روز سن دارد

یه روز دوس داشتنی توی امسال برای نی نی های شیر خواره جمعه هفدهم آبان 1392، چهارم محرم

این روز، روز خوبی واسم بود؛ روز جهانی شیرخوارگان حسینی، روز علی اصغر، روز طفل شیر خواره ای که تو روز عاشورا یه قطره جی جی هم نداشت که بخوره و اون نامردا عوض یه قطره آب یه تیر سه شعبه به گلوش میزنن ...

تو این روز مامان جوون خیلی دوس داشت منو ببره تو این همایش؛ البته بابا مخالف بود چون من تازه 47 روزم بیشتر نبود ولی اینو بگم با اصل قضیه هیچ مخالفتی نداشت؛ به هر حال منم دوس داشتم یه جوورایی مثل علی اصغر نقشی ایفا کنم و یه روزم که شده حسینی شم ... هر طور که شده بابا جوون موافقت خودشو اعلام کرد ولی چون روز استراحتش بود و صبح میخواست بخوابه و استراحت کنه قرار شد دایی مارو ببره همایش ...

البته ما معنی همایش رو نمی دونستیم چیه؛ فقط معنای جی جی رو میدونستیم چیه ... بالاخره لباسی که زندایی واسم دوخته بود رو پوشیدم

طاها

خوشم اومد ... لباس یه حال و هوایی داشت واسم ...

رفتیم همایش و حسین حسین گفتیم و خودمونو یه لحظه گذاشتیم جای حضرت علی اصغر ... دیدیم که چقدر سخته تو اون گرما باشی و مدت طولانی نتونی یه قطره حتی جی جی بخوری ...

بالاخره خوشحال از همایش اومدیم خونه و امیدوارم من که تو سن چهل و هفت روزگیم تونستم مجلس حسینی برم؛ بتونم یه عمر حسینی وار زندگی کنمو از این بزرگواران سرمشق بگیرم !

یا حسین


تاریخ : 17 دی 1392 - 00:32 | توسط : مامان طاها جون | بازدید : 2646 | موضوع : وبلاگ | یک نظر

نظر شما

نام
ایمیل
وب سایت / وبلاگ
پیغام